Revenge in your name<9
انتقام به نام تو پارت^9^
ویو هارین؛
همینطور مات بدون انجام کاری متعجب از کارش مونده بودم متعجب از رفتارو حرفاش..
این مرد داشت کیو میبوسید اینقد عمیق؟
این مرد کیو لمس میکرد اینقد خطرناک؟
من..میخواستم هلش بدم عقب ولی فک میکنم شیطان وسوسهام میکرد.. یا شاید من عاشق برادرم شده بودم..هه مزخرفه مگه نه..
ولش کن امروزو گناه کنم بذار امروزو فقط امروزو گناه کنم فردا پشیمون میشم ولی الان نه!
ویو یورا(من)؛
لینو اصلا کنترلی از رفتارش نداشت اصلا نمیفهمید دختری که میبوستش براش حرام و گناهه ولی اون اصلا براش مهم نبود و هر لحظه سرعت حرکت لبش بر دخترو زیاد کرده و عمیق تر میبوسیدش..
تا اینجا همه چیز براش مهم نبود فقط میخواست قلبم دیونهشو آروم کنه ولی قفل شدن دستای هارین پشت گردنش براش عین ستاره ای که ماهو دیده بود مهم بود..
چند لحظه ای از کارش وایستاد که اینبار هارین بوسه ای عمیقی رو شروع کرده بود اینبار تموم حسای قبلی لینو رو هارین داشت!
لینو لبخند رضایت بار و گناهی زد و دوباره حکم بوسه رو تو دستش گرفت و هر دو بوسه عمیق،دل تنگی،گناهی رو شروع کرده بودن!
بعد از چند لحظه ای به دلیل نفس کم آوردن از هم جدا شدن هردو نفس نفس میزدن و چشاشونو بسته بودن..
هارین:لی...نو!
لینو اینبار به خودش امد و چند قدمی به عقب رفت..
هارین حیرت آمیز چشاشو باز کردهو به لینو خیره شده بود..
لینو تهدید آور دستشو جلو آوردو گفت:اگه یه بار دیگه نگرانم کنی از این بدترشو انجام میدم!
بعد اتمام حرفش بدون توجه به من برگشت و رفت حالا من مونده بودم با یه قلب علامت سوالی..چرا منو بوسید؟یا چرا..
با باریده شدن قطرات اشک از جشام به خودم امدم و زود دستمو برده و پاکشون کردم..
هارین:چی..من چرا گری..ه میکنم؟به خودت بیا هارین..اون برادر..ته!
با پاهای لرزونم به طرف ماشین رفتم و سوارش شدم و لینو بدون اهمیت به وضعیت من ماشینو روشن کردو به طرف هتل راه افتاد تو راه هیچ حرفی بینمون رد بدل نشد که بلاخره به هتل رسیدیم از من زودتر پیاده شده و وارد هتل شد به بغض لعنتی وارد هتل شدم داخل آسانسور نبود وارد آسانسور شدم ک طبقه آخرو زدم..
ولی بعد بسته شدن در اجازه فرود به اشکام داده و با صدای بلندی گریه کردم ولی خوب باید میفهمیدم اون کار هیچی جز یه تنبیه از دید لینو نبود...
ویو هارین؛
همینطور مات بدون انجام کاری متعجب از کارش مونده بودم متعجب از رفتارو حرفاش..
این مرد داشت کیو میبوسید اینقد عمیق؟
این مرد کیو لمس میکرد اینقد خطرناک؟
من..میخواستم هلش بدم عقب ولی فک میکنم شیطان وسوسهام میکرد.. یا شاید من عاشق برادرم شده بودم..هه مزخرفه مگه نه..
ولش کن امروزو گناه کنم بذار امروزو فقط امروزو گناه کنم فردا پشیمون میشم ولی الان نه!
ویو یورا(من)؛
لینو اصلا کنترلی از رفتارش نداشت اصلا نمیفهمید دختری که میبوستش براش حرام و گناهه ولی اون اصلا براش مهم نبود و هر لحظه سرعت حرکت لبش بر دخترو زیاد کرده و عمیق تر میبوسیدش..
تا اینجا همه چیز براش مهم نبود فقط میخواست قلبم دیونهشو آروم کنه ولی قفل شدن دستای هارین پشت گردنش براش عین ستاره ای که ماهو دیده بود مهم بود..
چند لحظه ای از کارش وایستاد که اینبار هارین بوسه ای عمیقی رو شروع کرده بود اینبار تموم حسای قبلی لینو رو هارین داشت!
لینو لبخند رضایت بار و گناهی زد و دوباره حکم بوسه رو تو دستش گرفت و هر دو بوسه عمیق،دل تنگی،گناهی رو شروع کرده بودن!
بعد از چند لحظه ای به دلیل نفس کم آوردن از هم جدا شدن هردو نفس نفس میزدن و چشاشونو بسته بودن..
هارین:لی...نو!
لینو اینبار به خودش امد و چند قدمی به عقب رفت..
هارین حیرت آمیز چشاشو باز کردهو به لینو خیره شده بود..
لینو تهدید آور دستشو جلو آوردو گفت:اگه یه بار دیگه نگرانم کنی از این بدترشو انجام میدم!
بعد اتمام حرفش بدون توجه به من برگشت و رفت حالا من مونده بودم با یه قلب علامت سوالی..چرا منو بوسید؟یا چرا..
با باریده شدن قطرات اشک از جشام به خودم امدم و زود دستمو برده و پاکشون کردم..
هارین:چی..من چرا گری..ه میکنم؟به خودت بیا هارین..اون برادر..ته!
با پاهای لرزونم به طرف ماشین رفتم و سوارش شدم و لینو بدون اهمیت به وضعیت من ماشینو روشن کردو به طرف هتل راه افتاد تو راه هیچ حرفی بینمون رد بدل نشد که بلاخره به هتل رسیدیم از من زودتر پیاده شده و وارد هتل شد به بغض لعنتی وارد هتل شدم داخل آسانسور نبود وارد آسانسور شدم ک طبقه آخرو زدم..
ولی بعد بسته شدن در اجازه فرود به اشکام داده و با صدای بلندی گریه کردم ولی خوب باید میفهمیدم اون کار هیچی جز یه تنبیه از دید لینو نبود...
۴.۲k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.